English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7738 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
repent U توبه کردن پشیمان شدن
repented U توبه کردن پشیمان شدن
repenting U توبه کردن پشیمان شدن
repents U توبه کردن پشیمان شدن
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
regretful U پشیمان
penintent U پشیمان
penitent U پشیمان
contrite U پشیمان
you shall sweat for it U پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it U پشیمان خواهید شد
kick oneself <idiom> U پشیمان شدن
rue U پشیمان شدن
rued U پشیمان شدن
rues U پشیمان شدن
ruing U پشیمان شدن
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
relent U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relents U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He regareted his misdeed. U از عمل زشت خود پشیمان گشت
relenting U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relented U رحم بدل اوردن پشیمان شدن
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
repentance U توبه
resipiscence U توبه
irrepentant U بی توبه
contrition U توبه
penitence U ندامت توبه
impenitence U عدم توبه
contrite U توبه کار
penintent U توبه کار
repenter U توبه کار
impenitent U توبه ناپذیر
penitent U توبه کار
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
shrift U ایین توبه وبخشش
repentantly U از روی توبه و پشیمانی
resipiscent U توبه کار تائب
penitently U از روی پشیمانی و توبه
contritely U ازروی توبه وپشیمانی
penitential psalms U مزامیر توبه و استغفار
shrive U توبه دادن وبخشیدن
penance U وادار به توبه کردن
to do penance U با ریاضت توبه کردن
penintent U شخص توبه کار
contrite U از روی توبه وپشیمانی
to be penanced U با ریاضت توبه کردن
penance U توبه وطلب بخشایش پشیمانی
shrove tuesday U سه شنبه قبل ازچهارشنبه توبه
to repent one's sins U از گناهان خود توبه کردن
shrovetide U سه روز قبل ازچهارشنبه توبه
impenitence U بی میلی نسبت بتوبه توبه ناپذیری
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
mardi gras U سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
so that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
dilatorily U چنانکه پرشود
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
insolubly U چنانکه اب نشود
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
so to speak U چنانکه گویی
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
permissively U چنانکه مخیرسازد
pinchingly U چنانکه فشاراورد
as is well known U چنانکه مشهور
as it deserves U چنانکه باید
admissibleness U چنانکه روا
proper U چنانکه شایدوباید
prettily U چنانکه زیبانماید
coordinately U چنانکه یکجورباشد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
interminably U چنانکه تمام نشود
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
meetly U چنانکه باید و شاید
meetly U چنانکه در خور باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
according as چنانکه بدان سان که
funnily U چنانکه خنده اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
medially U چنانکه درمیان باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
effusively U چنانکه گویی بریزد
invisibly U چنانکه دیده نشود
prettily U بخوبی چنانکه باید
convincingly U چنانکه متقاعد کند
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
To vow never to do it again. <idiom> پشت دست خود را داغ کردن [توبه کردن]
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com